کد ِکج شدَنِ تَصآویر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
  فاطمه بهشتی منش[28]


من فاطمه هستم در تاریخ 22خرداد 1391 یک وبلاگ در پارسی بلاگ نوشتم و 10 سال دارم.
ویرایش
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
ابر برچسب ها
لوگوی دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :18
کل بازدید :204653
تعداد کل یاد داشت ها : 214
آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 9:19 ص
امکانات دیگر




اوقات شرعی

دریآفت کد بـالآبـر حجاب

یکی از عوامل انحراف جوانان، نامه نگاری های عاشقانه است. از آنجا که دختران جوان دارای عواطف لطیف و احساسات پرشور و قوی هستند، ناخودآگاه دچار لغزش می شوند و دل بر چنین نامه های فریبنده می سپارند و آنها را واقعیت می انگارند. غافل از اینکه در بین آن سخنان دل فریب و زیبا، امیال کثیف و شیطانی کمین کرده اند. 

دختران و پسران جوان باید به عواقب سوء این گونه رابطه ها توجه کنند تا عفت خود را تباه نسازند. چنین نامه هایی که سند کتبی بی عفتی و رسواییآنهاست، به دست جوانان آلوده ای که روزی ممکن است دشمن آنان شوند نسپارند و زندگی آینده ی خویش را دچار آشفتگی نسازند.نظامی گنجوی می گوید: 
دختر چو به کف گرفت خامه                    ارسال کند جواب نامه
آن نامه نشان روسیاهی است        نامش چو نوشته شد گواهی است
     




      

می توان دخترانی را که در اثر ضعف ایمان و خود کم بینی دچار بحران هویت شده، شخصیت خود را در بیرون از وجود خود می بینند و با آرایش تند و پوشیدن لباس های جذاب و جلف و بد حجابی و طنازی و... می خواهند ضعف های درونی خود را جبران کنند، دختران پوکه ای نامید، چرا که دختران شایسته ای که از کمالات علم و ایمان و شایستگی های مختلفی برخوردارند، نیازی به چنین حرکاتی ندارند...  




      
شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند. 

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا. 

چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. 

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود. 

همان شبی که هزار شب نمیشود. 

همان شبی که همه به هم محرمند. 

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم 

میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم. 

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا 

می توانید معصیت کنید. 

همان شبی که داماد هم آرایش میکند. 

همه و همه آمدند حتی دایی سعید و…. 

اما…کاش امام زمانمان”عج” بود.حق پدری دارد بر ما… 

مگر میشوداو نباشد؟ 


عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته
 بودند: 


ورود امام زمان (عج) اکیدا ممنوع! 

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم 

بیام….مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما.. 

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد…. 

خاک بر سرمان شود آقا تو که جان جهانی…چه ظالمانه یادمان میرود که هستی.ما که روزی مان را از 

سفره تو می بریم و می خوریم،با شیطان می پریم و می گردیم.میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت 

نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی! 

ما حواسمان پرت است که فراموش میکنیم شما را. اما شما خوب یادمان میکنی.سیدابن طاووس مگر 

نمی گفت که در سرداب مقدس دعا میکردی: ربّنا شیعتنا منّا… 

بدا به حال ما!ما بهترین مصداق نامردمانیم….بدا به حال ما…. 

آن شب هایمان را که بی حضور تو حتی بی حضور دل راضی ات می گذرانیم،بدا به حال ما… 



      

صص

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... ...ه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ 

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...




      




      
<      1   2   3   4   5   >>   >